- ۲۱/۰۶/۱۱
- ۰ نظر
ولی آونی که من دیدم فرق داشتش ، تک برگ آث دل بوده ، مث ده لوی خشت ،خوشگل نبود ،تا چشم همه پی داشتنش باشه ،
اعتماد بنفص قد یه لشکر داشتش ، مث کشاورز ، مزرعه داشتش ، توی دلم بذر غم میکاشتش ، همه خوبی ها رو یکطرفه میخواستش .
ولی میگم بهش کاش گوش شنوایی داشتش
یه صبحه دیگه
باز نمیشه چشمت
آفتابه رو فیست
آشوبه تو فکرت
گمی تو تقویم که دیروز یا فرداس
نایه حرف زدن نداری چه برسه فریاد
زدی به دریا دل
نمیره از یادت
شبایه تاریکی که مثله صبحه فرداته
دروغه خندهات
هزارتا حرفه هر نگات
گندیدن توخواسته هات شد سببه تلخی لحظه هات
کسل بیحالو خسته
با دوتا باله بسته
مثله کتابی که روش لایه هایه خاک نشسته
یه جورایی قدیمی مثله یه عکسه کهنه
نه تهِ دره میری نه سمته فتحه قله
توهر صفحت یه صحبت
تو هر صفحت یه کینه
هزارتا حرفه مبهم تو هر ورق قرینه
بخارِ تویه آینه داره بت اینو میگه
مشتی محوی اما بزرگه دل تو سینه
اره بشنو بهاره ؛
دنیارو دیدی؟کجا رسیدی؟
ستاره شدی یاکه اونو چیدی
تو داری به رویاهات میخندی؟
یاکه نه هنوز بشون کمی پابندی؟
اره بشنو بهاره ؛
تو فکر و بی صدا پشته پنجره
وای
تو ترسه پیچه راه مشتتم گره
باز
یه بطر عرق یه پک علف
با دسته پوچ و صد هدف
هزاری حرف از هر طرف
میری مسیرو اشتباه
نه میشه رفت نه میشه موند
شبیه من شبیه اون
شبیه خیلیا تو زندگی که انگار
رویاشو باخت به بچگی تو ورقه هایه انشا
به حقیقتایه زندگیش
عقیده هایه اجبار
نه ساختی نه سوختی
بی توجه رد شدی
از نزدیکات تو مشکل بی توقعتر شدی
نه طعمِ برد و لب زدی نه تلخی باخته سرسری
نه پا به جنگیدن دادی نه تن به هر شکستنی
اما من نه
من چهار برگ تقویم رو برات بهار ساخته بودم
به گمونم باس یا دت مونده باشه قدیما
اون غریبه ها ، دشمنا ، دوستا ، همه همونا یعنی حسودا
دنیا بهت حساذت میکرد، چون پشتت من مثل کوه واستاده بودم
با دنیا هم ور می اافتادی ، برات دنیا رو وارونه میکردم
هر کی هرچی میگفت فرقی نداشت برام چون میگفتم : حرف حق به درک، لفض خانم بهار ملاک و معیار و مبنا ست. هرچی این دختر نیم وحبی بگه من میگم درسته. حتی اگه بگه برو بطری اب مجید اخشاوی رو از روی سحن وردار ، ورمیداشتم . پشت سر گند زدناش مآله میکشیدم ، من بودم ، انگار خدا هم بین مون بود ، یعنی من و تو میشدیم سه تا .
میرم تا هر جا شد ، تنها موندی ، خودت غزل جدایی خوندی ، من که خوشبخت به لطف خدا، یعنی همون رفیق اولی اما تو چی دختر؟ اخه چطور تونستی تنهایی این همه گلستان بعد من، به آب بدی. یادمه قدیما فقط دسته گل بود و یک خط در میون میدادیشون به اب. ولی پیشرفتت بی من وارونه بود ، جای دسته گل ، گلستان بر اب دادی که اومدی و میگی که خوشبخت نیستی. خب چرا میزاری پای بخت بد؟ اخه دختر ، برخی چیزا با هم چیز داره ، یعنی داره فرق. مثلا درددل با دل درد دو تا چیز جداست. یا که مثلا دردسر با سر درد میکنه فرق . خب پس نگو بخت بد ، بلکه بگو به خودت بدبخت .
بدبخت
میخندم اما تو چی ؟ پاپیون مییندی ؟
کاهم کوهه از چشت
هییشششش بگو
خوب بازی کردن یا نتیجه تهش کدوم ارزشه؟
دنیارو دیدی؟کجا رسیدی؟
ستاره شدی یاکه اونو چیدی
تو داری به رویاهات میخندی؟
یاکه نه هنوز بهشون وفادار و دلت به بهارت پابنده؟
شین براری