رمان موبایل اندروید

رمان عاشقانه داستان کوتاه ادبی

رمان موبایل اندروید

رمان عاشقانه داستان کوتاه ادبی

 

| وبلاگ brary.blog.ir تقدیم میکند | | سرزمینی پشت آینه ها
سرزمینی پشت آینه ها| وبلاگ بیان |آبان هزارو سیصدونودوهشت|هفت هنر 2



www.7Artsgroup.com مقدمه
پرفروش ترین کتاب ها، پربیننده ترین فیلم ها و سریال های روز جهان مربوط به ژانر  فانتزی هستند. چیزهایی مثل هری پاتر. مثل ارباب حلقه ها. مثل بازی تاج و تخت. مثل خاطرات خون آشام. و غیره و غیره.
در این کتاب ها، فیلم ها و سریال ها که بیشتر ساختۀ ملت های غربی هستند، نویسندگان  غربی قصه ها، اسطوره ها و افسانه هاشان را دوباره سازی می کنند. به قول استاد سیروس شمیسا عرضۀ ادبیات در گذر تاریخ روندی دایره ای دارد نه خطی. یک نوع  ادبی زمانی رو به صعود و زمانی دیگر رو به افول می رود تا اینکه دوباره و به شکلی جدید سَر بَرمی آورد. 
قصه ها، اسطوره ها و افسانه های کهن هم به شکلی جدید پس از مدرنیسم و پسامدرنیسم از داستان های غرب سَر بَرآورده اند اما باید توجه کرد که نویسندگان غربی در این دوباره سازیِ گذشته شان هرگز توجهی به قصه ها، اسطوره ها و افسانه  های بسیار غنیِ شرقی نمی کنند بلکه بیشتر از قصه ها، اسطوره ها و افسانه های  خودشان سود می جویند و همان ها را هم با ارسال کتاب ها و فیلم هاشان به خورد بچه  های ما می دهند و چه حیف که نویسندگان ما در بازآفرینیِ گذشتۀ بسیار غنیِ ما کم  کارند و در بیشتر انجمن های داستان همه چسبیده اند به غرب و آن هم نه امروز غرب  بلکه ساختارگرایی و فرم گرایی ای که دهه ها قبل در غرب رواج داشته و حالا در آنجا  رو به اُفول است.این داستان تالشیست در پیروی از ادبیات روز جهان، با نگاه به سنت های کهنِ ایرانی  و دیگر ملل شرقی. الزم به ذکر است که برای نوشتن این داستان اینجانب کتاب های  زیادی را راجع به اسطوره ها و افسانه های قدیمیِ ایران و البته دیگر کشورها و بیشتر  ملل شرقی مطالعه کرده و خدا را گواه می گیرم که توانم از بازآفرینیِ عمقِ قدرت  گذشتۀ مان، و آنچه در عمق ضمیر افسانه های ایرانی و دیگر ملل نهفته بود، کلان و  ناتوان بود و همواره از خدا می خواهم که به خاطر قصور در بازآفرینیِ عمق قدرت  اسطوره های ایرانی مرا ببخشد.

 


 سرزمینی در پشت آینه ها
               فصل اول؛

                 تالار آیینه. 

    هزاران سال پیش، آدمیان بر این جهان حکومت نمی کردند. اینجا جایگاه زندگیِ دیوها بود. جادوگران، پریان و موجوداتی که حاال جزء افسانه ها شده اند. انسان ها برده بودند.  تا اینکه مردی از میان فرزندان آدم ظهور کرد. پادشاهی قَدَر. کسی که همۀ انسان ها را متحد نمود. نامش طهمورث بود. و او لشکریان متحد موجودات افسانه ای را شکست  داد. از آنجا که امکان نابودیِ کامل شیاطین وجود نداشت، طهمورث به فکر فرو رفت.  و مشاورانش راهی پیش پایش گذاشتند. او از خود آن موجودات بر علیه خودشان استفاده کرد. جادوگران را بر علیه دیوها برانگیخت. دیوها را تبعید کرد و جادوگران را واداشت تا طلسمی جادویی برای دروازۀ تبعیدگاه بگذارند. طلسمی بسیار قدرتمند.

    اما  هیچ طلسمی تا ابد پایدار نیست. قدرتمندترین طلسم ها هم به تدریج ضعیف خواهند شد. و روزی از میان خواهند رفت. و دیوها باز خواهند گشت. آن ها قسم خورده اند که از انسان ها انتقام بگیرند. و نسلشان را براندازند.


.com
سیاوش طهمورثی کاغذ نامه را در دستش تا کرد. نمی دانست چرا هر چه به شیراز نزدیک تر می شود نامه بیشتر به نظرش واقعی می آید. در ابتدا به نظرش فقط یک  شوخی بود. با خودش فکر می کرد که چرا با وجود این همه امکانات ارتباطیِ جدید عمویش برایش نامه فرستاده! و از سوی دیگر با خودش فکر می کرد که چطور عمویش  اصلا آدرسش را پیدا کرده؟! در پنج سال اخیر او هر زمان در یک کشور بود. یک پایش آلمان بود و پای دیگرش فرانسه و بعضی وقت ها هم ایتالیا. به قول دوستی کوله  پشتی اش را روی کولش انداخته بود و از این سو به آن سو می رفت. سال ها پیش در  دوران نوجوانی خانواده را ترک کرده بود و حاال در حالیکه به سی سالگی نزدیک می  شد دوباره داشت به شیراز برمی گشت. در این مدت سعی کرده بود خودش را از قیل و  قال فامیل های عجیب غریبش دور نگه دارد. فامیل هایی که خیلی هاشان به تازگی در  گذشته بودند. البته تعداد زیادی هم از این فامیل قدیمی که همیشه به اصل و نسب  واالی خود می نازیدند باقی نمانده بود. و سیاوش حاال وارث اموال فراوان خاندان  طهمورث بود. دوستانش بهش پیشنهاد کرده بودند که وکیلی بگیرد و همۀ ملک ها را  غیابی بفروشد و به خارج منتقل کند. پیشنهاد خوبی بود. حالا سیاوش می توانست به 


 صفحه بعد   6

همۀ آرزوهای دست نیافتنی اش برسد. و تنها نامۀ تایپ شدۀ عمویش بود که نظرش را  برای بازگشت به شیراز عوض کرد. خصوصاً وقتی که متوجه شد که عمویش هم به  رحمت خدا رفته. پشتِ نامۀ تایپ شده به حالت دست نویس نوشته شده بود: سیاوش،   برگرد. آیندۀ تمام جهان به تو بستگی دارد. آیندۀ تمام جهان! در ابتدا به نظر مضحک می آمد. و سیاوش نمی دانست که این  احساس بازگشت چگونه و از کجا در درونش شعله کشیده. بار دیگر به نامه نگاه کرد. خلبان از بلندگوهای فوکر قدیمی اعالم کرد که به زودی در فرودگاه شیراز فرود می آیند. سیاوش کمربندش را محکم کرد. بعد از  فرود که به نظرش کمی سخت آمد کمی صبر کرد تا راهرو خروجی کمی خلوت تر شود.

حالا باید  بلند می شد، تنها چمدانش را برمی داشت، و به سمت پله های خروجی حرکت می کرد.  اولین قدم را که بیرون گذاشت، باد سرد خشکی به صورتش زد. زمستان بود که داشت  قدرت نمایی می کرد. سیاوش حس غریبی داشت. بعد از سال ها دوباره داشت به شیراز  برمی گشت.


برای خواندن متن کامل این کتاب الکترونیکی فایل pdf آنرا رایگان دریافت نمایید ؛  

          فایل پی دی اف کلیک نمایید برای دریافت
عنوان: pdf ادبیات داستانی فایل الکترونیکی
 حجم: 2.99 مگابایت
توضیحات: کتاب الکترونیکی رایگان pdf


شین براریمشاهده pdf
توضیحات: کتاب الکترونیکی رایگانpdf

 



​​​​​​​​​​​​

​​​​​​​​​​​  

www.takbook.com

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی