رمان موبایل اندروید

رمان عاشقانه داستان کوتاه ادبی

رمان موبایل اندروید

رمان عاشقانه داستان کوتاه ادبی

 شهروز براری
  شهروزبراری صیقلانی رتبه نخست بیست و سومین دوره مسابقات واژه چینکتاب از شهروزبراری صیقلانیshahrouz barari       
      قسمتی از داستان عاشقانه با نام روی.جلد  تومور عین شین قاف بقلم شین براری   
روایت عاشقانه های واقعی معاصر   انقلاب سفید شهروز براری شهروزبراری شین براری کتاب   
توی این سرزمین پوسیده،  یه مجنون واقعی تا حالا کی دیده؟    هراز گاهی از گوشه کنارا میشه حرفهایی شنیده. که از یه عاشق حقیقی میگه .  ولی حتی همونی که داره تعریف میکنه  خودش اون عاشق رو حتی توی خوابم ندیده بلکه فقط خودش از جانب یک شخص دیگه شنیده. خب حالا این شنیده ها رو کی دیده؟   چه سندی،  چه ردی چه مدرکی از صحت گفته هاش داره؟  هیچی،  بلکه فقط خودش از دهان دیگری شنیده و اون دیگری هم از دیگری تر شنیده و این ماجرا ادامه دارد تا به انتها    
اما ما در این مجموعه اثار از مواردی انگشت شمار و منحصر بفردی میگوییم که آوازه ی عشق آسمانی شان گوش فلک را کر کرده.    از عاشقانه هایشان از  اشارات نظر تا نجواهای محرمانه و قرارهای مخفیانه،  از جمال یار و وابستگی ها  از دلبستگی ها،  از مسیر و  عاشقی اسیر در بند یار،  از  معجزه ی عشق اسمانی و حقیقی تا به دلنوشته هایشان و نامه های سربسته  و مستند و در نهایت از بی وفایی ها و شکست ها، و هجران و دلشکستگی ها و بیقرااری ها و عاقبت رسوایی و دیوانگی و جنون و یا بلکه  تراژدی  و فرجام های تلخ و گاه شیرین. 

  اپیزود اول      دوشیزه سیما         مکان و شهر:  ایران_ گیلان _ رشت 
تاریخ وقوع. : مهر ماه 1362       سیما دختری که دچار عشقی حقیقی و اسمانی شد و با مخالفت خانواده اش نسبت به ازدواج وی با محبوب و عشقش دچار شوک شدید روحی و شکست عشقی و فروپاشی روانی گشت و خانه را ترک و با حجابی کودکانه ولی 30 سال سن و موههای بلندی که همچون کودکی خردسال دو گوشی بسته بود  همراه عراسک پارچه ای کوچکی در اغوش روانه ی کوچه پس کوچه های به هم گره خورده ی شهر شد   او  ریز نقش و به.اصطلاح بیبی فیس BabyFace  بود و چهره ای شیرین و کودکانه داشت و گویی بی اجازه از لوازش ارایش مادرش برداشته و بخاطر نااشنایی با  ارایش صورت   در خفا تلاش کرده تا ادای مادرش را در بیاورد و ناشیانه ماتیک و رژ لب مادرش را به لب های کوچکش مالانده و سپس با پشت دست سعی در پاک نمودنش داشته ولی رد سرخ رژ بر صورتش و از گوشه ی لبانش بسمت چپ صورتش ماسیده  . سیما با چشمان درشت و نگاه خیره و  چشم در چشم با هر رهگذری در مسیر سنگفرش محله ی ساغرین سازان لع لع کنان و یک لنگه پیش میرفت  و خم میشد تکه سنگ کوچکی را برمیداشت و تلاش میگرد که یک لنگه پا بماند و تعادلش برهم نخورد و با یک دست سنگ را بر میداشت و با دست دیگرش عروسک پارچه ای با یک چشم درشت دگمه ای و یک چشم دوخته شده با علامت ضربدر    را محکم در اغوش میفشرد  گویی براستی کودکی در اغوش گرفته    ک اینچنین برایش عزیز است..... 
پیرزنی غریبه و رهگذر چادر به سر نزدیک میشد،  کمی لنگ میزد و در دستش زنبیلی سنگین داشت که هر چند قدم ان را به زمین میگذاشت و دست بکمر ستون میکرد تا خستگی در کند  
سیما در مقابل برای بار هزارم طی ساعات اخیر تکه سنگ کوچکش را برداشت و مثل بازی لیع لیع  به چند قدم جلوتر پرت نمود،  سنگ به کنار پای پیرزن رهگذر رسید،   سیما در حالیکه زیر لب ترانه ای کودکانه زمزمه مینمود  با یک پا له له کنان چند جهش کرد و رو در روی پیرزن قرار گرفت  از سر عادتی اشنا و پرتکرار  سرش را بالا گرفت سیما و در چشمان پیرزن  زول زد   و بی اختیار طبق معمول پرسید ؛   اسمت چیه خاله؟ اسمت چیه خاله؟ اسمت فاطی باشه،  من مجبور میشم که بهت بگم خاله فاطی،  شایدم بگم قاطی پاتی.  اسمت چیه خان قضی؟     
پیرزن که مانند یکایک اهالی شهر کوچک رشت از ماجرای سیما باخبر بود و میدانست که او فردی تحصیل کرده و با خانواده و عاشق پیشه بوده است و از جبر روزگار و  مردمان ناسازگار و مخالفت خانواده برای ازدواجش با مراد دلش به چنین حال و روز ناراحت کننده ای افتاده    اسمش را به دروغ گفت؛  خدیجه هستش اسمم دختر جون. 
زیرا بار قبل که اسم حقیقی اش را گفته بود  به دلیل نامعلومی سیما خوشش نیامده بود و پرخاش کرده بود.
در همین حین پسر بچه ای تخص و شیطان هنگام عبور از کنارشان به سیما گفت ؛  سیما خوله،  سیما دیوانه  ،  سیما بی کله... 
سپس با سرعت فلنگ را بسته بود  تا مبادا دست سیما به وی برسد ...
   این اثر هشت اپیزود و 416 صفحه ای به نگارش شهروز براری صیقلانی، از سوی نشر پوررستگار گیلان به چاپ رسیده است. 
حجم فایل پی دی اف _:  27مگابایت  MG
سایز نسخه چاپی _:    رقعی 416 صفحه  
کد فیپا _:  50_170__630 _511
کد شابک _: 646الف081_70_43 
ناشر اثر _:  پوررستگار گیلان 
Http://blogfa00.blogfa.com 
Http://dactan.blogfa،com 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی