رمان موبایل اندروید

رمان عاشقانه داستان کوتاه ادبی

رمان موبایل اندروید

رمان عاشقانه داستان کوتاه ادبی

درود و احترام 

  فارغ از جایگاهم ، و به دور از رزومه ی کاری ام ،   خدمتتان عارضم ،  یک جوان  ایرانی ام،  زاده ی  کلانشهری شیک و شمالی ، با تقؤیمی چهارفصل چتر به دست و بارانی ،  دو رودخانه ی پر پیچ و خم و پویا  از داخل شهر میگذرد ،   از رشته کوه البرز سرچشمه میگیرد و سوی تالاب انزلی جاری میشود،    یک انشعاب از رودخانه ی سپیدرود است و در طی گذر از مسیر مرتفع رشته کوه سمت دریا و مرداب  جاری  میشود    و چند غزل پیش از رسیدن به شهر رشت به دو شاخه منشعب میشود یکی از شرق  (زرجوب) شهر و دیگری از غرب (گوهررود) شهر میگذرد،  من نیز زاده ی محله ای قدیمی و منحصربفرد در حاشیه ی امتداد رود هستم،  ، رود خانه ی زرجوب  ،   از پشت محله ی ساغرین سازان میگذرد ، به بازارچه ی چوبی  و دکه‍ های  قدیمی  لب اب میرسد ، از زیر پل باریک و زهوار در رفته ی چوبی جاری میشود،  به سراشیبی که میرسد  سرکش و یاقی میشود ،  عرض میگیرد، پهن میشود، شتاب میگیرد ، نافرمان میشود، طغیان میکند ، حاشیه اش را میخراشد و پیش میرود،  از زیر پل بزرگ و خیابان زرجوب میگذرد ، سمت پیچیدگی های محله ی امین الضرب جاری میشؤد،  صد نفس بالاتر در راستای پل های قبلی  پل باریک و زهوار در رفته ای  است که محله ی ضرب را به محله ی سرخبنده ربط میدهد،   این پل مملو از  خاطرات تلخ و شیرین است،   پل باریکی که این روزها فولادی شده،  ولی ارتفاع و حفاظ ساده اش همچنان هر فرد رهگذر و ناامید و افسرده ای را  دعوت به  انجام اقدامی غم انگیز و  غلط میکند،  چه افرادی که در وسط طول این پل باریک و خطرناک ، دعوت رودخانه ی ناخلف زر را  لبیک گفته اند و از حفاظ ها رد شده و لحظه ای بعد  خالق یک تراژدی شده اند......

میتوانم نام برخی از انان را برایتان بیاورم ، و شرح  ساده ای از ماجرایشان را بنویسم ،   اما از میان لیست بلند بالای افراد کشته شده در این مکان ،  نام و ماجرای چند تن ازانان  به دلایلی کاملا شخصی  و  بنا بر  تجربه ی  زیستی و  مشاهدات عینی ، اهمیت بالاتری در باورم دارند  که  شرح مختصری از حادثه‌  میپر‌ازم. 

این مطلب داستان نیست،  گزارش و یا مقاله و یا تحقیقات نیست،  محض لایک و بازخورد های منفی و مثبت نیست، بلکه‍   نجوای  درونم مرا مجاب به نگارش وقایع  و رساندن صدای خاموش  ان مرحومان به گوش بازماندگان کرده.   

 

   به دستور  ف  ت  ا   جمهوری  ایرا   اسلا   ن  می   فتا  دستور   بنا بر  تشخیص   گردید   حدف  این  داشته  گردید.  مطلب   مصداق   مجرما   مصادیق نه  محتوای  تشخیص داده ......  ¶¶¶¶¶..    

   

 

 

مطلب مورد نظر بنا بر دستور  کارگروه نظارت بر محتوای  فضای تارنمای مجازی  از  این  وبلاگ حذف گردید.  ف   ت   ا     جمهوری اسلامی  ایران    

fata.online.ir  http:// 

 

 

درد های من نگفتنی است 

 درد های من نهفتنی است

دردها ی من گرچه مثل درد های مردم زمانه نیست

درد مردم  بازیهای‌ سخت روزگار و جبر زمانه است

 مردمی که چین پوستنیشان

 مردمی که رنگ  روی آستینشان

مردمی که نام هایشان

  جلد کهنه ی شناسنامه هایشان

درد می کند

  

  • ۲۱/۰۶/۰۱
  • داستان کوتاه ادبی

book best

شهروز براری صیقلانی

شین براری

نظرات  (۱)

  • راحله نباتی
  • عالی بود شهروز عزیزم . 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی